زندگی با بی‌اشتهایی عصبی: ملیسا رومن

محدود کردن رژیم غذایی او از دوران نوجوانی تا دانشگاه، سرانجام منجر به فروپاشی و بهبودی در یک کلینیک شد.

من از یک خانواده‌ی بسیار کاتولیک هستم که در آن همه چیز باید کاملاً بی‌نقص باشد، حتی اگر یک توهم باشد، مثل سریال «زنان خانه‌دار ناامید».

من همیشه لاغر بودم، در حالی که خواهرم از همه چاق‌تر بود — مادرم وقتی ۱۲ ساله بود او را به برنامه‌ی Weight Watchers معرفی کرد . در اوایل، از مادرم این پیام را گرفتم که اگر لاغر باشی، دوست داشته می‌شوی.

وقتی کلاس نهم بودم، از هندوراس به نیکاراگوئه برگشتیم، چون دموکراسی دوباره برقرار شده بود. همه دخترهای دبیرستان جدیدم خیلی رژیم می‌گرفتند. من هم شروع کردم به محدود کردن خوردنی‌ها و همزمان بالا آوردن. یک بار پدرم مچم را در حال مصرف ملین گرفت، اما خانواده‌ام فکر می‌کردند فقط می‌خواهم توجه جلب کنم. آنها متوجه نشدند که پریود نمی‌شوم.

سپس به دانشگاه ایالتی لوئیزیانا رفتم. به آن به عنوان آزادی، بلیط نجاتم نگاه می‌کردم. به یک انجمن دانشجویی پیوستم و فشار خیلی بیشتری وجود داشت: دانشگاه ایالتی لوئیزیانا یک جامعه لاتین داشت، اما دختران لاتین به این انجمن‌ها نمی‌پیوستند، بنابراین من “متفاوت” بودم. با این حال، من یک گروه دوستان فوق‌العاده صمیمی پیدا کردم. والدینم اختلال خوردن من را به گردن انجمن دانشجویی می‌اندازند، اما آنها درک نمی‌کنند که من در هر جای دیگری هم همین مشکلات را داشتم.

وقتی برای مراسم فارغ‌التحصیلی‌ام آمدند، چند ماه بود که من را ندیده بودند. از اینکه چقدر وزن کم کرده بودم شوکه شدند. من را به نیکاراگوئه برگرداندند، گذرنامه‌ام را گرفتند و اجازه خروج از کشور را ندادند. اما آنجا نمی‌توانستم هیچ درمان واقعی دریافت کنم. حدود هفت درمانگر را دیدم؛ یکی به من گفت که بی‌اشتهایی عصبی را می‌توان با قرص درمان کرد و دیگری به من گفت که اگر ویتامین مصرف کنم، خوب می‌شوم.

هیچ مسیر روشنی پیش رو نداشتم و فقط با پدر و مادرم در خانه زندگی می‌کردم. هر لحظه بیشتر و بیشتر در سراشیبی قرار می‌گرفتم و واقعاً افسرده بودم. عدد روی ترازو هیچ‌وقت به اندازه کافی خوب نبود، مهم نبود چقدر پایین بیاید. در سپتامبر ۲۰۰۰ بالاخره به پدرم گفتم: «اگر کمکی دریافت نکنم، خواهم مرد.»

یافتن کمک برای بی‌اشتهایی عصبی

ظرف دو روز، چمدان‌هایم را بستم و به میامی آمدم، جایی که در نهایت به برنامه اقامتی در شعبه کوکونات کریک رنفرو رفتم. کمترین وزنم را نمی‌نویسم، چون نمی‌خواهم کس دیگری را تحریک کنم، اما خیلی خطرناک بود. در طول چند هفته اول اقامتم در میامی، چهار یا پنج بار به اورژانس رفتم چون مدام سرگیجه می‌گرفتم و زمین می‌خوردم، غش می‌کردم و سرم را به تلویزیون می‌کوبیدم، چیزهایی از این قبیل. و هنوز پریود نشده بودم.

چند بار بین مراقبت‌های بستری و درمان روزانه جابه‌جا شدم. کل مدت اقامتم در رنفرو احتمالاً سه تا چهار ماه طول کشید تا دوباره به وزن سالم برگردم. همچنین یاد گرفتم که به جای استفاده از بدنم، از صدایم برای بیان احساساتم استفاده کنم. این باعث شد که مهارت‌های ارتباطی را تمرین کنم. حالا که تنها هستم، هنوز هفته‌ای دو بار به درمانگرم و یک هفته در میان به متخصص تغذیه‌ام مراجعه می‌کنم. هر روز، به متخصص تغذیه‌ام ایمیل می‌زنم و در مورد آنچه آن روز خورده‌ام و همچنین احساسی که هنگام غذا خوردن داشتم، توضیح می‌دهم.

به پنج سال پیش فکر می‌کنم، چقدر بدبخت بودم و چقدر درد داشتم – و چقدر الان متفاوت است. تمام وعده‌های غذایی‌ام و شمارش چربی و کالری را به خاطر دارم، چند بار خودم را وزن کردم و تمام بدنم را با متر نواری اندازه گرفتم. یادم می‌آید که دوستانم نمی‌خواستند با من باشند چون من خیلی درگیر غذا و اختلال خوردن بودم.

من تا اینجا آمده‌ام، اما هنوز با تصویر بدنی‌ام مشکل دارم و هنوز دلم برای آن حس امنیت کاذب تنگ شده است. اما می‌دانم که این واقعی نیست: فکر می‌کنی کنترل اوضاع را در دست داری، اما در واقعیت آنقدر از کنترل خارج شده‌ای که حتی نمی‌توانی یک وعده غذایی بخوری.

یک سال و نیم پیش، دوباره به آن دچار شدم و تقریباً مجبور شدم به رنفرو برگردم. من هنوز با چیزی که عامل بزرگی در بی‌اشتهایی من است، دست و پنجه نرم می‌کنم، و آن این است که من بازمانده‌ی سوءاستفاده‌ی جنسی هستم. صحبت در مورد این موضوع در خانواده‌ی من، مانند بسیاری از خانواده‌های لاتین، یک تابو بزرگ است. بنابراین مجبور بوده‌ام به تنهایی با این موضوع دست و پنجه نرم کنم.

فکر می‌کنم بخشی از دلیل کاهش وزنم این بود که هر چه کوچکتر می‌شدم، احساس امنیت بیشتری می‌کردم؛ من به معنای واقعی کلمه لباس‌های بچه‌گانه می‌پوشیدم تا از مواجهه با بدن و تمایلات جنسی‌ام اجتناب کنم. تا زمانی که نتوانم از این وضعیت رها شوم، نمی‌توانم به طور کامل بهبود یابم. باید رها کنم و به زندگی‌ام ادامه دهم، و این کاری است که اکنون در جلسات درمانی انجام می‌دهم.

مطالب اخیر

سلامت روان

اختلال وسواس فکری عملی (OCD) در مقابل اختلال شخصیت وسواس فکری عملی (OCPD): تفاوت چیست؟

احتمالاً نام اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) یا اختلال شخصیت وسواس فکری-عملی (OCPD) را شنیده‌اید . اما آیا نام اختلال شخصیت وسواس فکری-عملی (OCPD) را شنیده‌اید؟ OCPD یا اختلال شخصیت وسواس فکری-عملی، شباهت‌هایی با OCD دارد، اما تفاوت‌های […]

سلامت روان

اختلال وسواس فکری-عملی (OCD): علائم و درمان

اختلال وسواس فکری-عملی چیست؟ اختلال وسواس فکری-عملی (OCD) یک بیماری روانی است که باعث افکار یا تمایلات ناخواسته مکرر (وسواس) می‌شود. همچنین می‌تواند باعث شود که شما بارها و بارها اعمال خاصی را انجام دهید (اجبار). […]

اسکیزوفرنی

وقتی کسی که دوستش دارید اسکیزوفرنی دارد

حمایت از یکی از اعضای خانواده یا دوست مبتلا به اسکیزوفرنی به معنای کمک به آنها برای دریافت درمان پزشکی و روانی مورد نیازشان است. اما این همچنین به معنای مراقبت از خودتان در همان زمان است. […]

اسکیزوفرنی

چگونه علائم اسکیزوفرنی را کنترل کنیم

۱ / ۱۲ داروهای خود را به طور منظم مصرف کنید حدود نیمی از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی که داروهای ضد روان‌پریشی تجویز شده دارند ، یا آنها را مصرف نمی‌کنند، دوز بالاتر یا پایین‌تری مصرف می‌کنند، یا برنامه‌ی […]

اسکیزوفرنی

چه چیزی باید در هنگام ابتلا به اسکیزوفرنی بخورید؟

۱ / ۱۲ رژیم غذایی شما اهمیت دارد افراد مبتلا به اسکیزوفرنی ، یک بیماری روانی مزمن، اغلب رژیم غذایی ناسالمی دارند. عادات غذایی بد اغلب منجر به سایر مشکلات سلامتی می‌شود که می‌تواند این افراد را در معرض […]

اسکیزوفرنی

راهنمای اسکیزوفرنی

۱ / ۱۷ اسکیزوفرنی چیست؟ این یک بیماری روانی جدی است که بدون مراقبت می‌تواند ناتوان‌کننده باشد. حدود ۱٪ از آمریکایی‌ها به آن مبتلا هستند. افراد مبتلا به این بیماری ممکن است صداهایی بشنوند، مناظر خیالی ببینند […]