
۱۵ ژانویه ۲۰۰۱ — ایو ونس بیشتر دوران دبیرستانش را اینگونه گذراند: در طول روز پرخوری و بالا آوردن غذا، و شبها در اتاق قفل میشد تا نتواند به یخچال دسترسی داشته باشد.
ونس، که اکنون ۳۲ ساله و تحلیلگر کسب و کار در میامی است، میگوید مادرش، یک چینی-آمریکایی نسل اول، در طول دوران کودکی او را زندانی کرد زیرا فکر میکرد زیرا بر این باور بود که اضافه وزن دخترش، پنج تا ۱۰ پوند، بازتاب بدی برای خانواده دارد.
او میگوید: «به عنوان یک چینی، این طرز فکر وجود دارد که میتوانی باهوشتر، بهتر و لاغرتر باشی. استانداردهای خیلی خیلی بالایی وجود دارد. از هر نظر، من باید بینقص میبودم.»
فشار آنقدر شدید شد که ونس وارد دنیای خصوصی و دردناک اختلالات خوردن شد. در طول دوران دبیرستان و دانشگاه، او مرتباً پرخوری میکرد و استفراغ میکرد، روزانه تا 30 قرص ملین مصرف میکرد و وزنش را که 160 سانتیمتر قد داشت به زیر 100 پوند کاهش داد.
به طور سنتی تصور میشد که بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی فقط زنان و دختران سفیدپوست متولد آمریکا را تحت تأثیر قرار میدهد. اما سایر گروههای نژادی و قومی نیز از اختلالات خوردن رنج میبرند، چیزی که روانشناسان میگویند اغلب تلاشی ناامیدانه برای جا افتادن در جامعه طبقه متوسط سفیدپوست است.

اینکه دقیقاً چه تعداد از اقلیتها از اختلالات خوردن رنج میبرند، مشخص نیست. دکتر جونل سی. رو، مشاور ارشد سلامت نوجوانان در دفتر سلامت زنان خدمات بهداشت عمومی ایالات متحده، میگوید: «برای سالهای متمادی، تصور نمیشد که زنان رنگینپوست مستعد ابتلا به این اختلال باشند و بنابراین در مطالعات مورد هدف قرار نمیگرفتند.» این دفتر اکنون در تلاش است تا با ارسال بستههای اطلاعاتی در مورد این موضوع به مدارس راهنمایی، آگاهیبخشی کند که دختران بومی نیز مستعد ابتلا به این اختلال هستند.
در واقع، مشاوران مرکز رنفرو، یک کلینیک اختلالات خوردن با امکاناتی در شمال شرقی و فلوریدا، از افزایش تعداد زنان آسیایی، لاتین و آمریکایی آفریقاییتبار که به دنبال درمان هستند، خبر میدهند. در مجموع، زنان بیش از ۹۰٪ از مبتلایان به اختلالات خوردن را تشکیل میدهند.
دکتر گیل بروکس، روانشناس و مدیر بالینی مرکز رنفرو در فلوریدا، میگوید: «با ورود بیشتر زنان اقلیت به جامعه آمریکا، آنها بیشتر مستعد ابتلا به اختلالات خوردن میشوند.»
بروکس به WebMD میگوید: «برخی از فشارهایی که زنان سفیدپوست تجربه میکنند، زنان رنگینپوست ده برابر بیشتر احساس میکنند – احساس میکنند بدنشان قابل قبول نیست، تلاش میکنند بخشی از فرهنگی شوند که بسیار متفاوت است، و جایی که پیام این است که زیبا بودن یعنی بور، سفید و لاغر بودن.»
اگرچه زنان آفریقایی-آمریکایی و لاتین معمولاً از همتایان سفیدپوست خود وزن بیشتری دارند، اما طبق مطالعات، آنها عموماً تصویر بدنی بهتری از خود دارند و ممکن است کمتر دچار اختلالات خوردن شوند. به عنوان مثال، در یکی از مطالعات منتشر شده در مارس ۱۹۹۵ در مجله بینالمللی اختلالات خوردن ، محققان دانشگاه اولد دومینیون ویرجینیا گزارش دادند که زنان سیاهپوست ممکن است حداقل تا حدی کمتر از زنان سفیدپوست مستعد ابتلا به اختلالات خوردن باشند، زیرا فشار اجتماعی کمتری برای لاغر بودن احساس میکنند. این یافته با این واقعیت تقویت شد که مردان سیاهپوست مورد بررسی در این مطالعه احساس میکردند که اگر با زنی که از نظر ایدهآل بزرگتر است قرار بگذارند، کمتر از مردان سفیدپوست مورد تمسخر قرار میگیرند.
مطالعهی دیگری که توسط محققان دانشگاه مریلند در شمارهی ژوئیهی ۱۹۹۳ همان مجله منتشر شد، نشان داد که سازگاری با «فرهنگ رایج» (با احتمال افزایش فشار اجتماعی ناشی از آن) با افزایش احتمال اختلالات خوردن در میان دانشجویان زن سیاهپوست دانشگاه همبستگی دارد.
به همین ترتیب، چاقی به طور سنتی در فرهنگهای آسیایی به عنوان نشانهای از اعتبار و ثروت پذیرفته شده است. اما این نیز در حال تغییر است.
روانشناسان میگویند زنان لاتین و آفریقایی-آمریکایی در حال رسیدن به همتایان سفیدپوست خود در انواع خاصی از اختلالات خوردن، به ویژه پرخوری و استفاده از ملینها هستند. و اختلالات خوردن که زمانی در کشورهای آسیایی ناشناخته بود، به سرعت در سراسر ژاپن، کره جنوبی و بخشهایی از چین در حال گسترش است.
دکتر هو-سان آن، روانشناس و هماهنگکنندهی فعالیتهای اجتماعی در مرکز مشاورهی دانشگاه پرینستون، میگوید: «در حال حاضر، وسواس زیادی در مورد لاغری وجود دارد، اما آنها در مورد خطرات آن آموزش ندیدهاند. این خیلی مد شده است. همه فقط رژیم میگیرند و پاکسازی میکنند.»
آن میگوید درصد افرادی که در کره جنوبی از اختلالات خوردن رنج میبرند تقریباً برابر با ایالات متحده است، با این حال «تا دو سال پیش حتی کلمهای برای اختلالات خوردن نداشتند.»

آن و دیگر متخصصان میگویند که درست مانند نوجوانان سفیدپوست، دختران جوان اقلیت آرزو دارند مانند مدلها و بازیگران لاغری باشند که در رسانهها میبینند. یک مطالعه دانشکده پزشکی هاروارد که در جزیره فیجی در اقیانوس آرام جنوبی انجام شد، نشان داد که سه سال پس از معرفی تلویزیون، دختران نوجوان برای اولین بار علائم اختلالات خوردن را نشان دادند.
دکتر آن بکر، نویسندهی مطالعهی فیجی و مدیر تحقیقات مرکز اختلالات خوردن هاروارد، میگوید: «قبل از آن، هیچکس نمیدانست رژیم غذایی چیست و در سال ۱۹۹۸، ۶۹٪ افراد رژیم غذایی داشتند.» او این یافتهها را در ماه مه ۱۹۹۹ در نشست سالانهی انجمن روانپزشکی آمریکا ارائه کرد. «۸۳ درصد گفتند که تلویزیون بر احساس آنها نسبت به بدنشان تأثیر میگذارد. آنها میخواستند لاغر باشند. آنها میخواستند شبیه هدر لاکلیر باشند.»
بکر میگوید: «به مدت ۲۰۰۰ سال، مردم تشویق میشدند که پررو و قوی باشند، و در عرض سه سال، نوجوانان تغییر چهره دادند و به این آسیبشناسی مبتلا شدند.»
برخی از دبیرستانها و گروههای جوانان، گروههای حمایتی برای دانشآموزان نسل اول آمریکایی و سایر مهاجرانی که نگران تصویر بدنی خود هستند، راهاندازی کردهاند . در گروه کارن هاف در مدرسه راهنمایی جورج واشنگتن در الکساندریا، ویرجینیا، سال گذشته، دانشآموزان اسپانیاییزبان نگران بودند که به دلیل اضافه وزن، در جمع جا نیفتند.
هاف، مشاور زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم، میگوید: «آنها مدام در مورد اینکه از ظاهرشان متنفرند و اینکه شبیه دختران آمریکایی نیستند، اظهار نظر میکردند. یکی از سختترین چیزهایی که باید به دختران آموزش داده شود این است که ظاهر آنها در کشورشان طبیعی است. اینکه در آمریکا طبیعی نیست، به این معنی نیست که اشتباه است.»
برخی والدین، به ویژه والدینی که از کشورهای فقیر با کمبود غذا هستند، گرسنگی دادن به فرزندانشان را نوعی طرد شخصی از فرهنگ خود میدانند. رو میگوید: «وقتی دختران نمیخواهند غذا بخورند، به آنها غذا میدهند.»
بروکس میگوید در موارد دیگر، خانوادههای آفریقایی-آمریکایی که از نظر اجتماعی در سطح بالایی قرار دارند، ممکن است به فرزندانشان فشار بیاورند که لاغرتر باشند. او میگوید: «آنها نمیتوانند از فرزندانشان در برابر نژادپرستی محافظت کنند، اما میتوانند از طرد شدن آنها به دلیل چاقی جلوگیری کنند.»
بروکس و دیگر کارشناسان میگویند دختران اقلیت اغلب نوع خاصی از فشار را برای مطابقت با استانداردهای زیبایی آمریکایی احساس میکنند، زیرا ظاهر آنها با اکثریت جمعیت متفاوت است.
آن میگوید زنان آسیایی-آمریکایی اغلب احساس میکنند که مجبورند در کلیشهی دختران گیشا مطیع، زیبارویان عجیب و غریب یا عروسکهای چینی ظریف جا بگیرند. مسائل پیچیدهتر، پیوندهای قوی خانوادگی است که دختران را ملزم میکند «به شکل خاصی به نظر برسند… در غیر این صورت، شما کل خانواده را شرمنده میکنید».
این مشکل ونس بود. مادربزرگش که اهل چین بود، از افراد چاق بیزار بود ، تعصبی که او به دخترش، مادر ونس، منتقل کرد. ونس میگوید: «در خانواده من، واقعاً نمیتوانی خیلی لاغر باشی.»
قدبلند بودنش کار را سختتر هم میکرد، چون با کلیشهی چینیها که «قد یک متر و هشتاد سانتیمتر و وزن چهل کیلوگرم» را داشتند، جور درنمیآمد. او میگوید مردم خیلی سریع در مورد ظاهرم نظر میدهند، چه قدبلند باشم، چه لاغر، چه چاق.»
بعد از اینکه مادرش او را در کمد حبس کرد، او شروع به پرخوری و استفراغ برای کاهش وزن کرد . گاهی اوقات، آنقدر ملین مصرف میکرد که از درد معده به سختی میتوانست راه برود . او رازش را به هیچ کس نمیگفت، مطمئناً نه به مادرش و نه بعداً به دوست پسرش در دانشگاه. در دانشگاه استتسون در دلند، فلوریدا، اختلالات خوردن آنقدر شایع بود که تقریباً طبیعی به نظر میرسید. او میگوید: «همه دچار پرخوری عصبی و بیاشتهایی بودند.»
وزن ونس بین حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ پوند (حدود ۴۸ تا ۹۰ کیلوگرم) به شدت در نوسان بود. هشت سال پیش، او پس از بیهوش شدن در محل کار به دلیل رژیم غذایی فشرده در بیمارستان بستری شد . در دو ماه گذشته، او کمتر از ۴۰۰ کالری در روز مصرف کرده و ۵۰ پوند (حدود ۲۵ کیلوگرم) وزن کم کرده بود.
در طول این سالها، او به بیماریهای جسمی متعددی مبتلا شد. او کیسه صفرای خود را از دست داد، استخوانهای شکنندهای دارد، از سندرم روده تحریکپذیر و مشکل رفلاکس غیرقابل کنترل رنج میبرد. اگرچه ونس اخیراً یک برنامه فشرده ۳۰ روزه سرپایی را در رنفرو به پایان رسانده است، اما هنوز با وسواس غذایی خود دست و پنجه نرم میکند. او میگوید خانوادهاش نیز همینطور. دو روز پس از ترخیص از رنفرو، یکی از بستگانش به او هشدار داد که وزن اضافه نکند، اگرچه پزشکان گفته بودند که او ۲۰ پوند (حدود ۹ کیلوگرم) لاغر است.
با این وجود، ونس میگوید که به میراث خود افتخار میکند و همچنان به مادرش نزدیک است.
ونس، که متأهل است و یک دختر ۲ ساله چینی را به فرزندی پذیرفته، میگوید: «حتماً چیزی در وجود چینیها به دنیا آمده که باعث میشود به بزرگترهایشان احترام بگذارند. مهم نیست با من چه کردهاند، مهم این است که به آنها احترام بگذارم.»