مسابقه‌ای علیه بی‌اشتهایی عصبی

ملیسا شلوتن، با بی‌اشتهایی عصبی دست و پنجه نرم می‌کرد- تا اینکه به معنای واقعی کلمه از این اجبار فرار کرد.

غذا چندین سال است که افکار مرا به طرق خوب و بد درگیر کرده است.

من هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شدم، به این فکر می‌کردم که در هر وعده غذایی چه چیزی بخورم و با ورزش روزانه‌ام چقدر کالری بسوزانم. از دوستانم جدا شدم و ساعت‌های بی‌شماری را در اتاق خوابگاه دانشگاهم می‌گذراندم تا از موقعیت‌هایی که ممکن بود مجبور شوم چیزی غیر از فهرست «غذاهای سالم» خود بخورم، اجتناب کنم. غذا دیگر فقط افکارم را مصرف نمی‌کرد — بلکه آنها را کنترل می‌کرد.

چطور این اتفاق افتاد؟

مشکلات من با غذا چهار سال پیش شروع شد، وقتی ۱۷ ساله بودم، درست بعد از اینکه از آنجا نقل مکان کردم و به دانشگاه رفتم. بعد از دو ماه به خانه‌ام سر زدم و کسی به من گفت که انگار کمی وزن اضافه کرده‌ام. از آنجا به بعد، همه چیز رو به وخامت گذاشت.

من شروع کردم به دویدن تا ۷ مایل در روز، شش روز در هفته، و خیلی خیلی کم غذا می‌خوردم. وقتی برای کریسمس به خانه رفتم، وزنم با قد تقریباً ۱.۵ متر و ۶ اینچ به ۱۰۳ پوند (حدود ۵۷ کیلوگرم) رسیده بود. وقتی به خانه رفتم، همه در مورد وزن کمترم اظهار نظر می‌کردند، اما من آنها را جدی نمی‌گرفتم.

در شروع ترم دوم، یکی از همکلاسی‌هایم تصمیم گرفت در مورد مشکلم با من صحبت کند. او مرا متقاعد کرد که با یک مشاور در مدرسه صحبت کنم. بعد از چند ماه بحث عمیق و اشک‌های فراوان، به خانه برگشتم تا با والدینم صحبت کنم. به آنها اعتراف کردم که بی‌اشتهایی عصبی دارم و کمک دریافت می‌کنم. آنها گفتند که نگران من بوده‌اند، اما نمی‌دانستند چگونه با این وضعیت برخورد کنند. آنها به من گفتند که همیشه در کنارم خواهند بود.

من همچنان به دیدن مشاور مدرسه‌ام و صحبت با دوستانم ادامه دادم. ماه‌ها گذشت، و سپس چند سال. در طول بهبودی‌ام چندین نقطه عطف داشتم – تعیین وزن هدف، درک اثرات بلندمدت این بیماری بر بدنم، و حتی از دست دادن یک آشنای آنلاین به دلیل پرخوری عصبی – اما هیچ چیز به اندازه کافی قوی نبود تا بر آن صدایی که افکارم را در مورد تغذیه سالم تسخیر کرده بود، غلبه کند.

اما آخرین نقطه عطف، تأثیر بیشتری روی من داشته است. بعد از مطالعه در جنگل‌های بارانی استرالیا در بهار ۲۰۰۶، متوجه شدم که می‌خواهم در نجات آن شرکت کنم. تصمیم گرفتم در یک ماراتن شرکت کنم تا برای یک سازمان حفاظت از جنگل‌های بارانی پول جمع کنم. مجبور شدم دوباره یاد بگیرم که چگونه غذا بخورم تا ویتامین‌ها و مواد مغذی ضروری را برای خودم فراهم کنم ، به خصوص از آنجایی که من گیاهخوار هستم. با درک اینکه غذا چیزی است که بدن برای عملکرد و حفظ خود به آن نیاز دارد، اکنون می‌توانم بگویم که غذا خوردن بسیار لذت‌بخش‌تر و راحت‌تر شده است.

مطالب اخیر

بینایی

چرا چشمانم پر از آب است؟

اگر چشمانتان اشک‌آلود است، دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد. این دلایل از آلرژی گرفته تا عفونت، انسداد مجاری اشک و ظاهر عجیب پلک‌ها متغیر است. بنابراین یک جعبه دستمال کاغذی بردارید، چشمانتان را پاک کنید و بفهمید […]

بینایی

آیا لازم است در مورد مگس پران با پزشک خود تماس بگیرم؟

مگس‌پران‌ها – آن لکه‌ها، خطوط یا اشکال دیگری که جلوی چشمانتان می‌بینید – اغلب اوقات مسئله‌ی مهمی نیستند. آن‌ها می‌آیند و می‌روند و معمولاً بی‌ضرر هستند، هرچند آزاردهنده. اما مواقعی وجود دارد که مگس‌پران‌ها می‌توانند نشانه‌ای […]

چگونه الکل بر بدن شما تأثیر می‌گذارد

سلامت روان
آنچه در این مطلب خواهید خواندمغز شما کوچک می‌شودآیا به خواب شما کمک می‌کند؟اسید معده بیشتراسهال و سوزش سر دلچرا باید دوباره دستشویی کنید؟مراحل بیماری کبدآسیب پانکراس و دیابتخماری چیست؟یک قلب نامتعادلتغییر در دمای بدنسیستم [...]

آیا نوشیدن قهوه با داروهایتان بی‌خطر است؟

خبرهای برگزیده
۱ / ۱۴ قهوه و داروها: چرا باید مراقب بود؟ بیشتر ما قبل از نوشیدن یک فنجان قهوه در صبح، دو بار فکر نمی‌کنیم. اما اگر داروهای خاصی مصرف می‌کنید، این افزایش کافئین ممکن است ضررش بیشتر [...]