زندگی با بی‌اشتهایی عصبی: دنیس دمرز

وزن همیشه برای من یک مسئله بوده است. در دفترچه سال تحصیلی دبیرستانم هدفم را «۱۰۵ ساله ماندن» نوشتم، که وقتی به آن فکر می‌کنید، واقعاً غم‌انگیز است.

تابستان ۲۰۰۴، داشتم ۴۵ ساله می‌شدم و تصمیم گرفتم به آن هدف برسم. این هدف تبدیل به تمرکز من شد، چون خیلی چیزهای دیگر برایم سخت به نظر می‌رسید. جنبه‌های زیادی از زندگی‌ام بود که نمی‌توانستم کنترلشان کنم: شریک زندگی یک همسر پرمشغله بودن، کار تمام‌وقت در یک دبیرستان، استرس ادامه دادن، مادر سه دختر بودن.

من هر روز صبح ساعت ۳:۳۰ صبح از خواب بیدار می‌شدم، حتی در زمستان‌های ورمونت که دمای هوا ۲۰ درجه زیر صفر بود، و قبل از رفتن به سر کار، یک ساعت و نیم می‌دویدم. موقع صبحانه، به خودم اجازه می‌دادم یک کلوچه سبوس‌دار بخورم که می‌توانستم آن را گاز بزنم و تا یک ساعت بخورم. بعد تا بعد از کار چیزی نمی‌خوردم، و بعد به خودم اجازه می‌دادم یک کلوچه دیگر بخورم.

موقع شام، نشستن سر میز و دادن غذایی که دوست داشتم به دخترم و نخوردن آن، فقط خوردن سبزیجات و ترک میز با آن حس گرسنگی در معده‌ام، چالش بزرگی بود . این‌ها برای من اوج، موفقیت و چالش‌های قابل انجام بودند.

خانواده‌ام می‌توانستند ببینند چه اتفاقی دارد می‌افتد، اما من آنقدر آدم سرسختی هستم که جرات مقابله با من را نداشتند. در محل کار، پرستار مدرسه و مددکار اجتماعی که دوستان خوبی شده بودند، مدام با من صحبت می‌کردند و سعی می‌کردند به من بفهمانند که قطار فرار کرده است. در آن زمان وزنم به ۸۷ پوند رسیده بود.

در یک جلسه هیئت علمی بود که بالاخره به ذهنم رسید. مدیر داشت درباره رفاه جامعه مدرسه‌مان صحبت می‌کرد و انگار مستقیماً با من صحبت می‌کرد. با خودم فکر کردم: «من اینجا یک مشاور هستم که سعی می‌کنم به نوجوانان کمک کنم و مشکلات خودم را به طور برجسته‌ای در زندگی‌ام دارم. به کمک نیاز دارم.»

یک مشاور اختلالات خوردن که سال‌ها پیش برای مدت کوتاهی با او کار کرده بودم، به من و همسرم گفت: «اگر دختر من بود، می‌خواستم او را به مرکز رنفرو در فیلادلفیا ببرم.» من آنقدر خسته بودم که گفتم «باشه».

من دو ماه، از دسامبر ۲۰۰۴ تا ژانویه ۲۰۰۵، را آنجا گذراندم. این به من کمک کرد تا درباره فرهنگ و رسانه‌ها و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم و رژیم غذایی‌اش اهمیت زیادی دارد، بیشتر بدانم.

این واقعاً یک مغالطه است: رژیم گرفتن روش سالمی برای زندگی نیست، کاهش وزن دستاوردی نیست که به آن افتخار کنیم. مهم‌تر از آن، ارتباطی است که من با دیگران، با خانواده‌ام دارم. این جایی است که می‌توانم از زندگی‌ام رضایت داشته باشم. من همچنین یک داروی ضد افسردگی SSRI مصرف می‌کنم — من در برابر آن مقاومت کردم، اما واقعاً کمک کرده است. و من هنوز هم به طور منظم با همسرم زوج درمانی می‌کنم تا به بازسازی رابطه‌مان کمک کنم.

هنوز هم غذا خوردن برای من یک مبارزه روزانه است. در جمع و جلوی دیگران احساس ناراحتی می‌کنم. سرخوشی که از غذا نخوردن می‌گیرم، مثل یک شبح اغواگر مرا وسوسه می‌کند و به من می‌گوید که اگر غذا نخورم، احساس بهتری خواهم داشت، اما می‌دانم که عکس این قضیه صادق است. وقتی غذا می‌خورم، به عنوان یک شخص، قدرت بیشتری دارم.

بعضی روزها بهتر از روزهای دیگر هستند، اما احساس می‌کنم هرگز نمی‌توانم به جایی که قبلاً بودم برگردم. نمی‌خواهم به آنجا برگردم. می‌خواهم به سمت سلامتی ادامه دهم.

مطالب اخیر

اسکیزوفرنی

چه چیزی باید در هنگام ابتلا به اسکیزوفرنی بخورید؟

۱ / ۱۲ رژیم غذایی شما اهمیت دارد افراد مبتلا به اسکیزوفرنی ، یک بیماری روانی مزمن، اغلب رژیم غذایی ناسالمی دارند. عادات غذایی بد اغلب منجر به سایر مشکلات سلامتی می‌شود که می‌تواند این افراد را در معرض […]

اسکیزوفرنی

راهنمای اسکیزوفرنی

۱ / ۱۷ اسکیزوفرنی چیست؟ این یک بیماری روانی جدی است که بدون مراقبت می‌تواند ناتوان‌کننده باشد. حدود ۱٪ از آمریکایی‌ها به آن مبتلا هستند. افراد مبتلا به این بیماری ممکن است صداهایی بشنوند، مناظر خیالی ببینند […]

بیماری دو قطبی

افراد مشهور مبتلا به اختلال دوقطبی

۱ / ۲۰ فی داناوی این بازیگر برنده اسکار که به خاطر ایفای نقش جوآن کرافورد در فیلم « عزیزترین مامان» شهرت زیادی دارد، در مستند «فی» که در سال ۲۰۲۴ اکران می‌شود، ابتلای خود به اختلال دوقطبی را تایید کرد […]

بیماری دو قطبی

چگونه شیدایی دوقطبی خود را مدیریت کنم

ابتلا به اختلال دوقطبی آسان نبوده است. من ۱۱ سال است که با آن زندگی می‌کنم. تشخیص این بیماری در ۱۶ سالگی برایم بسیار دلخراش بود. نمی‌دانستم چه اتفاقی دارد می‌افتد، و یادم می‌آید که […]

اسکیزوفرنی

اسکیزوفرنی و امید به زندگی

اگر شما یا یکی از عزیزانتان به اسکیزوفرنی مبتلا شده‌اید ، ممکن است متوجه شوید که کاملاً روی گذراندن زندگی روزمره تمرکز می‌کنید. اما دلیل خوبی هم برای فکر کردن به آینده وجود دارد: افراد مبتلا به […]